ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا سلام الله علیهما
صدای به هم خـوردن بـال و پَـر بود گمانم که جـبـریـل آن دور و بَـر بـود نـگـاهـش به در بـود مـهـمـان بـیـایـد صـدای در آمـد، عـلـی پـشت در بود عــلــی بــود امّـا نـه مـثـل هـمـیـشــه که رخـسـارش از شبـنـم شرم تَر بود گُـل افــتــاد بـر گــونـۀ حــیـــدر امّــا مگر خواستگاری از او خوبتر بود؟! علی خواست لب وا کند، لب فروبست نگـفـت و مـحـمّـد خودش با خبر بود فـداها ابـوها، نـگـاهـش به زهـراست به نوری که در خانهاش جلوهگر بود به زهـرا که قالو بلی خواند و خـندید به زهـرا که شاد از قـضا و قـدر بود علی رفت و زهرا جهیزیّه میخواست علی مردِ میدان و جـنگ و خطر بود زره داشت، شمشیر و اسب و دگر هیچ که دارایـیِ او هـمـیـن مـخـتـصر بود زره شــد جــهــیــزیّــۀ عــشــق امـــا از آن روز زهـرا بـرایـش سـپـر بود |